Wednesday, November 5, 2025

بحران سیاسی امپریالیسم آمریکا و پاسخی به آن


 کامران نیری 5 نوامبر 2025 

در این نوشته من به تحلیل مشی ریاست جمهوری دوم ترامپ و پاسخ حزب دموکرات به آن به عنوان تشدید بحران سیاسی امپریالیسم آمریکا می پردازم.. بررسی تظاهرات گسترده "پادشاه نه!"[i] که عمدتا توسط حزب دموکرات  برگزار شده اند و واکنش برخی از گروه های چپ به آن  نقطه شروع مناسبی برای این بررسی است. .من سپس به ارزیابی جنبش «آمریکا را دوباره معظم کنیم[ii] (MAGA)[iii] خواهم پرداخت.  این جنبش پایه ی سیاسی-اجتماعی دو دوره ریاست جمهوری ترامپ را فراهم کرده است. در واقع ترامپ با کمپین پیرامون خواست های این گروه از جمعیت در آمریکا توانسته است دو بار به مقام ریاست جمهوری برسد و در این حال این جنبش بدور او متشکل شده است. من این بحران حکمروایی در آمریکا را ناشی از افول نسبی آن می دانم و در بخش بعدی نوشته دلایل آن را برخواهم شمرد.  در پایان نوشته یاد آور می شوم که بحران حکمروایی در آمریکا در واقع بحران سیادت امپریالیسم غرب نیز است و کشورهای اروپایی نیز دستخوش مشکلات سیاسی مشابه هستند. این امر جهان یک قطبی را به جهانی چند قطبی بدل کرده است.  در نتیجه بحران هایی زیست بومی که تداوم نسل بشر و حیات در کره زمین را تهدید می کنند و حل آنان نیازمند همکاری بین المللی است از حوزه توجه و بحث جامعه خارج افتاده اند. توجه، ارزیابی، و آموزش مردم کارگر و پیشنهادات برای حل این بحران ها  وظیفه سوسیالیست هاست و در بند ایجاد تشکلات خود جوش مردم کارگرو مبارزه در جهت ایجاد یک جامعه زیست بوم گرای پسا سرمایه داری .

تظاهرات 18 اکتبر «پادشاه نه!» 

در ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵، میلیون ها نفر در سراسر ایالات متحده در دومین بسیج «نه به پادشاه» در اعتراض به ریاست جمهوری دونالد ترامپ شرکت کردند. سازماندهندگان تخمین زدند که  حدود 7 میلیون نفر در این بسیج ها شرکت کردند. روزنامه نگاران مستقل تخمین زده اند که آنها 5 تا 6.5 میلیون شرکت کننده دارند. ایالات متحده 340 میلیون نفر جمعیت دارد. اولین تظاهرات «نه به پادشاه» در۱۴ ژوئن 2025 برگزار شد. میلیون ها نفر در تمام 50 ایالت در آن شرکت کردند. سازمان دهندگان تخمین زددند که  بیش از 5 میلیون در آن شرکت داشتند.

این تظاهرات عمدتا توسط سه ائتلاف مربوط به حزب دموکرات متشکل شدند. 50501ا (50 اعتراض، 50 ایالت، یک جنبش) که 9 ماه پیش شکل گرفت.، MoveOn  که در سال 1998 به عنوان یک ائتلاف مستقل تشکیل شد. اما، به زودی به حامی حزب دموکرات تبدیل گردید و فعالانه از کمپین ریاست جمهوری جوزف (جو) بایدن حمایت کرد.  و گروه "نامرئی ها"[iv] بود که در سال 2016 توسط کارکنان حزب دموکرات برای مخالفت با ریاست جمهوری اول دونالد ترامپ و "نجات دموکراسی" تشکیل شد. پیام اصلی اتظاهرات مخالفت با مشی ترامپ و حمایت علنی یا ضمنی از حزب دموکرات در انتخابات میان دوره ای ۲۰۲۶ بود.

ارزیابی تظاهرات "پادشاه نه!"

اول، اگر جه تظاهرات میلیون ها نفر در تاریخ مدرن ایالات متحده نادر است، مهم است که به یاد بیاوریم که هفت سال پیش، در 21 ژانویه 2017، راهپیمایی زنان بیش از 3.2 میلیون نفر را بسیج کرد، با حداقل نیم ملیون نفردر واشنگتن دی سی (نیری 2017).  بیش از 408 راهپیمایی دیگر در 50 ایالت آمریکا صورت گرفت. از هر صد نفری که در این کشور زندگی می کردند، یک نفر در این رویداد شرکت کرد، که آن را به بزرگترین تظاهرات خیابانی در تاریخ ایالات متحده در آن زمان تبدیل کرد. همچنین ۱۶۸ راهپیمایی «همبستگی» در ۸۱ کشور دیگر در هر هفت قاره برگزار شد که مجموع شرکت کنندگان جهان را به ۴.۸ میلیون نفر می رسانید. کانادا و مکزیک، همسایگان ایالات متحده، به ترتیب 29 و 20 راهپیمایی جداگانه داشتند.  علیرغم این تظاهرات ملیونیريالخث، دیوان عالی کشور(زیرنویس 4) در سال 2022 حق سقط جنین را که در سال 1973 به زنان داده بود پس گرفت.. کسب حق سقط جنین توسط زنان ناشی از موج رادیکالیزاسیون بود که با مبارزات سیاهپوستان برای حقوق مدنی از دهه 1950 شروع شد و در دهه 1960 با جنبش ضد جنگ ویتنام تقویت شد و سر انجام همرا با موج سوم فمینیسم در ایلات متحده زمینه تصمیم ژانویه 1973 دیوان عال کشور را بوجود آورد.   در غیاب هیچ گونه بدیل ضد سرمایه داری،این راهپیمایی ها وسیله ای شدند برای جلب رای دهندگان به حزب دموکرات که در سازماندهی این تظاهرات شرکت داشت. در بین سوسیالیست های انقلابی در ایالات متحده توافق است که حزب دموکرات قبرستان جنبش های اجتماعی است. صحت این ادعا با بررسی تاریخ جنبش کارگری، جنبش  سیاهپوستان، جنبش زنان و اخیرا جنبش مقابله با بحران اقلیمی ثابت می شود. اموروز از هیچ خبری از این جنبش ها نیست عمدتا به این دلیل است که رهبران آن مشی پارلمانی حمایت از حزب دموکرات را به جای ایجاد تشکلات مستقل قدرتمند خود گردیدند]. اتخاذ کردند (و از این طریق عده قلیلی صاحب شغل و مقام گردیدند).

دوم، از آنجایی که این تظاهرات تنها حدود ۲ درصد از جمعیت آمریکا را تشکیل می دادند، توجه به این نکته مهم است که میزان رضایت از دونالد ترامپ در بازه زمانی بین تظاهرات اول و دوم «پادشاه نه!» اندکی افزایش یافته است. نظرسنجی دانشگاه کوئینیپیاک(زیرنویس 5) در 11 ژوئن تایید از مشی ترامپ را در میان رای دهندگان ثبت نام شده 38 درصد نشان داد. در اواسط ژوئن، میانگین نظرسنجی ها توسط سی ان ان ((CNN  نشان داد که تائیدترامپ  43 درصد بود. دراکتبر 2025، نظرسنجی های مختلف نشان داد که میزان محبوبیت ترامپ کمی بالاتر است. نظرسنجی کوئینیپیاک در 22 اکتبر نشان داد که محبوبیت ترامپ40 درصد است و نظرسنجی گالوپ در همان زمان آن را 41 درصد نشان می دهد. میانگین نظرسنجی ها توسط " سی ان ان برای 22 اکتبر نیز 41 درصد بود. بنابراین، در حالی که  تظاهرات ضد ترامپ که اکثر از حامیان حزب دموکرات بودمد حدود یک میلیون نفر افزایش یافت، میزان محبوبیت ترامپ در میان رای دهندگان که شامل رای دهندگان دموکرات و جمهوری خواه و افراد مستقل می شد، افزایش یافته است.

آنچه این روند های متناقض نشان می دهد، قطبی شدن سیاسی فزاینده جامعه آمریکا و بحران حکمروایی امپریالیسم آمریکا در زمانی است که در حال افول نسبی است.

متأسفانه، به جای تشویق به سازماندهی مستقل مردم کارگر، برخی از گروه های سوسیالیستی، از جمله سوسیالیست های دموکرات آمریکا (DSA) و حزب سوسیالیسم و آزادی (PSL) (زیزنویش 6)  با حزب دموکرات در مبارزه علیه ترامپ متحد شده اند.  حزب کمونیست، حتی به  صراحت خواستار حمایت انتخاباتی از حزب دموکرات است (وب سایت حزب کمونیست، «علیه MAGA و برای آینده سازی رای دهید»،( 24 اکتبر 2025).. حزب کمونیست برای توجیه این سیاست شعار «پادشاه نه! ! فاشیسم نه!!»  توجیه می کند

آیا  ترامپ و جنبش "آمریکا رادوباره معظم کنیم" فاشیست هستند؟

کامالا هریس، نامزد  ریاست جمهوری،حزب دموکرات  در انتخابات 2025 در جریان مناظره تلویزیونی  با ترامپ، او را فاشیست خواند. برخی از لیبرال ها و سوسیالیست ها نیز ترامپ را یک فاشیست می دانند.  آیا این یک ارزیابی سیاسی درستی است؟

سوء استفاده از این واژه مشکلی است به قدمت خود فاشیسم.  لئون تروتسکی (۱۹۳۱)، از رهبران حزب بلشویک در انقلاب سوسیالیستی روسیه و نظریه پرداز استالینیسم و فاشیسم، از کمینترن استالینیست که این واژه را در مورد هر دیکتاتور منشی بکار می برد انتقاد می کند. او تاکید می کند که: ««برای اینکه بتوانیم  چیزی را در مورد فاشیسم پیش بینی کنیم، لازم است تعریفی دقیقی از آن داشته باشیم. فاشیسم چیست؟ پایه، شکل و ویژگی های آن چیست؟ توسعه آن چگونه صورت خواهد گرفت؟ لازم است که با شیوه ای علمی و مارکسیستی پیش برویم.»

 تروتسکی یاد آور می شود که این اصطلاح از ایتالیا سرچشمه گرفته و سپس به شرح چگونه رشد  فاشیسم در آنجا و در آلمان می پردازد.

«جنبش فاشیستی در ایتالیا جنبشی خودجوش از توده های وسیع با رهبران جدید از میان آنها است. این یک جنبش همه جانبه است که توسط قدرت های بزرگ سرمایه داری هدایت و تأمین مالی می شود و از خرده بورژوازی، پرولتاریای زاغه نشین و حتی تا حدی از توده های پرولتاریا سرچشمه می گیرد. موسولینی، سوسیالیست سابق، مردی "خودساخته" بر خاسته از این جنبش است.»

تروتسکی ادامه می دهد:

«جنبش در آلمان  شبیه جنبش ایتالیایی است. این یک جنبش توده ای است که رهبرانش عوام فریبانه لفاظی سوسیالیستی زیادی را به کار می گیرند. این امر برای ایجاد جنبش توده ای ضروری است.

«پایه ی واقعی [فاشیسم] خرده بورژوازی است. در ایتالیا پایگاه بسیار بزرگی دارد – خرده بورژوازی شهرها و دهقانان. در آلمان نیز[آنها]  پایگاه بزرگی برای فاشیسم هستند ...

«ممکن است گفته شود، و این تا حدی درست است، که طبقه متوسط جدید، کارگزاران دولت، مدیران خصوصی و غیره می توانند چنین پایگاهی را تشکیل دهند. اما این پرسش جدیدی است که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد...»

تروتسکی ادامه می دهد::

«هر تحلیل جدی از اوضاع سیاسی باید روابط متقابل بین سه طبقه را نقطه عزیمت خود بداند: بورژوازی، خرده بورژوازی (از جمله دهقانان) و پرولتاریا."

واقعیت سیاسی امروز ایالات متحده این است که اگر از چند گروه های کوچک شبه فاشیست  که حول محور برتری طلبی سفیدپوست، ها متشکل شده اند  صرف نظر کنیم امروز هیچ جنبش فاشیستی در ایالات متحده وجود ندارد. نه تنها "حق استثمار" سرمایه در آمریکا به هیچ وجه مورد سوال قرار نگرفته است، سهم عضویت نیروی کار در اتحادیه های کارگری که  در سال 1983 2بیست و یک و یک دهم درصد بود در سال 2024 به نوه و نوه دهم در صد تقلیل یافته است. احزاب سنتی چپ که در دهه 1930 ده ها هزار عضو داشتند  اکنون گروه های کوچکی که تبدیل شده اند که حضوری پیگیر و قابل لمس در سیاست  ندارند. تنها گروهی که رشد داشته سوسیالیست های دموکرات آمریکا (DSA) است که حزب نیست بلکه یک شبکه انتخاباتی است که در سال 1982 تاسیس شد  طی دوره نامزدی برنی ساندرز برای ریاست جمهوری در سال 2016 تعداد اعضا آن افرایش قابل ملاحظه ای یافت و در سال 2021 به 90000 نفر  رسید. اما  عضویت در این گروه صرفا ثبت نام از طریق سایت آن است و پرداخت حق عضویت  جزیی.. این گروه برای چند سال بعد از نامزدی سندرز در چند شهر از جمله نیویورک و  ناحیه خلیج سانفرانسیسکو جلساتی حول موضوعات مختلف مورد علاقه اعضا آن شهر تشکیل می داد. اما در سالهای اخیر آنها صرفا به فعالیت های انتخاباتی به عنوان نامزد انتخاباتی حزب دموکرات مشغول بوده اند. فعالیت انتخاباتی زهران ممدانی که برای انتخاب به نامزد حزب دموکرات در شهردار نیویورک است و احتمالا انتخاب هم خواهد مورد توجه قرار گرفته است. ممدانی که مسلمان است و منتقد اسراییل در سخنرانی های خود مواضع پاپولیستی اتخاذ می کند از جمله پایین آوردن هزینه زندگی به ویژه مسکن، ایاب و ذهاب، و مهد کودک. اما ممدانی هرگز رابطه این مشکلات  را به نظام سرمایه داری مربوط نکرده  و یک چشم اندازی مستقل از سرمایه داری و حزب دموکرات ارائه نکرده است. در واقع او واقعا به عنوان جناح چپ حزب دموکرات فعالیت می کند همان طور که دیگر سوسیالیست های دموکرات چون الکساندریا اوکاسیو کورتس. عمل کرده اند.

در نتیجه واضح است که نظام بورژوا دموکراتیک سرمایه داری آمریکا با خطری روبرو نیست که نیازمند با فاشیسم باشد.

جنبش" آمریکا را دوباره معظم کنیم" (MAGA)

لازم است جنبش «آمریکا را دوباره معظم کنیم» (MAGA) را با شرایط خاص خودش ارزیابی کنیم.

به عنوان یک جنبش سیاسی و ایدئولوژیک MAGA به شرح زیر مشخص می شود:

ناسیونالیسم امپریالیستی"اول آمریکا": یک خواست مرکزی این جنبش این است که ایالات متحده باید "منافع خود" را بر همکاری های بین المللی ارجهیت دهد. اتخاذ سیاست های تجاری حمایت از بازار داخلی (تعرفه گمرکی)، شک و تردید نسبت به همکاری های بین المللی (از جمله خروج از برخی  نهاد های سازمان ملل و تمرکز بر ناسیونالیسم آمریکایی که همراه با ایدئولوژی تمدن اروپایی می باشد چون اخراج جمعی پناهندگان رنگین پوست و دادن پناهندگی سیاسی به سفیدپوستنان آفریقای جنوبی که مدعی تبیض در کشورشان هستند نمونه عملکرد این نگرش است. ..

·       علیه سیاست تا به کنونی مهاجرت: به لحاظ ایئولوژیک این جنبش مخالف سیاست های تا به کنونی مهاجرت به آمریکاست و خواهان  جلوگیری از ورود و اخراج مهاجران غیرمجاز با این ادعا که به   اقتصاد و امنیت ملی لطمه می زنند. .

·       حفظ ارزش های سنتی: بسیاری از طرفداران این جریان معتقدند که باید جلوی آنچه را که به عنوان تغییرات فرهنگی منفی و زوال ارزش های سنتی آمریکایی می دانند، گرفته شود. . برای برخی، این امر شامل بازگشت به نقش های جنسیتی سنتی و مخالفت با حقوق LGBTQ+ است.

·       باور به نظریات توطئه و شک و تردید نسبت به نهادها دولتی و رسانه های جمعی: این جنبش با بی اعتمادی عمیق به نهادهای بر اساس باور به نظریات توطئه، از باور به "اخبار جعلی" از رسانه های جمعی و و جود «دولت پشت پرده»[1] مشخص می شود.

جان بلمی فاستر (2025) بدرستی در مورد ریاست جمهوری دوم ترامپ نوشت:

"چهره های اصلی جنبش آمریکا را دوباره معظم کنیم  از قبل طرحی استراتژیک آماده داشتند که طبق آن رئیس جمهور می تواند ادارات را تعطیل کند و هزینه های مجاز کنگره را متوقیف سازد، در حالی که رای دادگاه ها را نادیده می گیرد، بر اساس قدرت کامل قوه اجراییه و این گزاره که هر کاری که رئیس جمهور انجام می دهد قانونی است. در صورت لزوم، او می تواند وضعیت اضطراری اعلام کند و حقوق اساسی را به حالت تعلیق درآورد. اداره کارایی حکومت ایلان ماسک (DOGE) دولت فدرال را تحت فشار قرار داده است و به نظر می رسد این اختیار را دارد که کل نهاد های دولتی را به میل خود در اختیار بگیرد و یا تعطیل کند. همزمان، کابینه ترامپ ادعا می کند که بر سازمان های نظارتی مستقل بر دولت فدرال، مانند کمیسیون تجارت دولت فدرال، هیئت ملی روابط کار، کمیسیون ارتباطات فدرال و حتی بانک مرکزی)زیرنویس 7)، تحت در اختیار "قدرت اجرایی واحد" هستند، که یک تعبیر بحث برانگیزی است از  قانون اساسی در مورد حوضه اختیارات قوه مجریه."

MAGA به عنوان واکنش به بحران افول نسبی ایالات متحده

تسلط تمدن غرب بر جهان در قرن های 15-16 با اکتشاف و استعمار  توسط اروپا آغاز شد و در طول قرن نوزدهم به طور قابل توجهی توسعه یافت. این دوره که با عصر اکتشاف، انقلاب صنعتی و پیشرفت های فن آوری مشخص می شد، شاهد ایجاد امپراتوری های  قدرت های اروپایی بود. این سلطه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به اوج خود رسید  و با پس از جنگ جهانی دوم تحت رهبری ایلات متحده ادامه یافت.

قرن 15-17: عصر اکتشاف همراه توسعه استعمار اسپانیا و پرتغال بود..

قرن هجدهم: که به عصر روشنگری معروف است، با فرانسه همراه بود.

قرن نوزدهم: ،همراه با گسترش امپراطوری بریتانیا و جا افتادن انقلاب صنعتی، انگستان به عنوان یک قدرت جهانی دارامد و همراه سایر کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده امپریالیسم غرب بر جهان مسلط شد. .

قرن بیستم: اگر چه ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم به رهبری امپریالیسم غرب رسید و نهادهای بین المللی مبتنی بر ارزش های اروپایی ایجاد شد، اما، موج مبارزات ضد استعمار و امپریالیسم به فرو پاشی امپراتوری های استعماری و ایجاد "جهان سوم"  انجامید.  

قرن بیست و یکم: افول امپریالیسم غرب و امپریالیسم آمریکا به عنوان رهبر آن.  و ظهور تمدن های دیگر و  چند قطبی شدن نظم جهانی.

انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۷ در روسیه منجر به ایجاد بین االملل کمونیست  (کمینترن 1919) و تشکیل احزاب کمونیست در تعدادی از کشورهای جهان شد. با انحطاط انقلاب سوسیالیستی در جمهوری جوان شوراها در دهه 1920 و ظهور کاست بوروکراتیک به رهبری ژوزف استالین (استالینیسم)، حزب کمونیست و دیگر احزاب  بین الملل ازبرنامه و استراتزی و موازین سوسیالیسم انقلابی و کادر های انلابی تهی شدند. استالین به بهانه «سوسیالیسم در یک کشور» که ایئولوژی کاست بروکرات محافظه کار بود  انقلاب جهانی را قربانی  دستیابی به همزیستی مسالمت آمیز با امپریالیسم کرد و به دستور او احزاب کمونیست در همه جا به دنبال اتحاد با «بورژوازی مترقی» رفتند..

اتحاد استالین با هیتلر مدت کوتاهی به طول انجامید و اتحاد او با متفقین در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۶ به پایان رسید، زمانی که پیروز اصلی آن جنگ،، ایالات متحده، جنگ سرد علیه شوروی و کمونیسم را در سال ۱۹۴۷ آغاز کرد (برخی از مورخان دکترین ترومن در سال ۱۹۴۵ را نقطه شروع می دانند).

  در سال 1991، "سوسیالیسم واقعا موجود" در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماری آن در اروپای شرقی فروپاشید.

قرن بیست و یکم. اعتلای چین به مثابه رقیب ایالات متحده در جهان سرمایه داری

انقلاب 1949 چین سلطه استعماری و امپریالیستی و روابط اجتماعی ماقبل سرمایه داری را از میان برد. با این حال، توسعه اقتصادی چین در زمان مائو کند بود. بعد از مرگ مائو در سال 1976   دنگ شیائوپینگ چرخش چین را به اقتصاد بازار که به "اصلاحات و گشایش ها" معروف است را آغاز کرد.

از یک سو دنگ با انجام اصلاحات سیاس و اجتماعی بازار کار در چین را وسیعتر و کیفیت نیروی کار را ترقی داد و از سوی دیگر از طریق اصلاحات بازار محور، و دعوت سرمایه گذاری خارجی و پیوستن به نظام تجارت جهانی، رشد اقتصادی بی سابقه ای را بوجود آورد.   در این دوره صدها میلیون نفر را از فقر مطلق نجات داده اشدند، اگرچه نابرابری اقتصادی و چالش های اجتماعی و زیست محیطی قابل توجهی را نیز ایجاد کرده است. الگوی توسعه اکنون از رشد مبتنی بر صادرات به رشد بر اساس مصرف داخلی و خدمات با ارزش بالا تغییر می کند، چین اکنون  طبقه متوسطی  که حدود 400 تا 700 میلیون نفر دارد، یعنی تقریبا به اندازه کل جمعیت ایالات متحده یا یک و نیم برابر آن.

امروزه، چین در زمینه لوازم الکترونیکی مصرفی، از جمله تلفن های هوشمند، پیشتاز است و منبع اصلی جهانی برای چون مدارهای مجتمع (زیرنویس 8) و باتری ها است.  چین همچنین از طریق تولید سریع و زنجیره های توزیع انعطاف پذیر در پوشاک و منسوجات پیشتاز است و آن را به صادرکننده اصلی مد سریع (زیرنویس 9) و لباس های ورزشی با کیفیت بالا تبدیل کرده است. چین تولید کننده عمده اسباب بازی،و تجهیزات ورزشی است.

بخش بزرگی از واردات ایالات متحده از چین را ماشین آلات از جمله کامپیوتر ها و سخت افزار تشکیل می دهد.

مهمتر از همه، چین در فناوری های پیشرفته و نوظهور وسایل نقلیه الکتریکی (EVs) و باتری آنهااست.  چین بزرگترین تولیدکنندی خودروهای برقی و باتری های برقی در جهان است و شرکت هایی مانند CATL و BYD در بازار جهانی پیشگام هستند.. چین در فناوری های انرژی خورشیدی مانند تولید ویفر، سلول و پانل مرتبه اول را دارد و از موقعیتی خوبی در تولید و کار برد رباتیک برخوردار است.

اگرچه ایالات متحده هنوز در هوش مصنوعی از چین پبشرفته تر است، اما چین به سرعت به سوی مرتبه اول در این زمینه هم حرکت می کند.  

ارتباطات کوانتومی: چین یک شبکه ارتباطی کوانتومی از راه دور ساخته است و پیشتاز  در این فناوری نوظهور می باشد.

در حالی که ایالات متحده هنوز در بیوتکنولوژی و داروسازی ممتاز است، چین در صدد  کاهش فاصله با آن است.

اعتلای چین در گسترش قدرت اقتصادی و نظامی، پروژه های زیرساختی استراتژیک و نفوذ فزاینده در مناطقی مانند آمریکای لاتین و آفریقا دیده می شود. برعکس،افول ایالات متحده اغلب با ناکارآمدی سیاسی داخلی، دور شدن از تجارت آزاد و فرسایش سلطه اقتصادی و نظامی آن مرتبط است.

بحران حکمرانی در ایالات متحده

برای چندین دهه، ایالات متحده از طریق همکاری بین احزاب دموکرات و جمهوری خواه اداره می شد. اخیرا لیبرال ها و برخی از سوسیالیست ها زیرپا گذاردند موکراسی توسط ترامپ و بکار گرفتن نیروی مهاجرت و گمرک ایالات متحده (ICE) را پدیده جدیدی در سیاست آمریکا قلمداد می کنند. این امر هم به لحاظ تاریخی نا درست است و هم به دلیل سیاسی. در واقع زیرپا گذاردن دموکراسی و استفاده بیشتر از قدرت سرکوب دولت چندین دهه است که در توسط هر دو حزب پذیرفته و اعمال شده است. این روند برای مقابله با جنبش توده ای دز آینده بوجود آمد. در سال 1967 در لس آنجلس نیروهای مسلح به سلاح های و تاکتیک ویژه[xv] ایجاد شد. در دهه های 1980 و 1990 نظامی کردن پلیس تحت عنوان "جنگ با مواد مخدر"[xvi] در شهرهای بزرگ آمریکا رایج شد. در سال 1997 کنگره به وزارت دفاع اختیار داد تا سلاح های اضافه اش را بعلاوه خودروهای نظامی و هلیکوپتر را به پلیس شهر ها بدهد. در حنگ علیه مواد مخدر مرز بین نیروهای پلیس و ارتش کمرنگ شد. در دوره بعد از حمله تروریستی بدر 11 سپتامبر 2001 با ایجاد وزارت خانه امنیت کشوری[xvii] امر جاسوسی از همه شهروندان آمریکا مشروعیت یافت. تحت ریاست جمهوری جورج دیلیو بوش  ICE شروع یه هجوم به اماکن کار برای دستگیری مهاجرین را شروع کرد. در دوره ریاست جمهوری اوباما (2016----2009) سیاست اخراج جمعی مهاجرین اوج گرفت. در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ (2021--2017-) تقریبا همه مهاجرین بدون مدرک قانونی اخراج شدند. بایدن دستگیری و اخراج مهاجرین را معطوف به امنیت عمومی کرد اما تعداد اخراجی ها کمابیش در سطح بالایی ماند.

سردبیران روزنامه نیویورک تایمز که عمدتا حامی حزب دموکرات هستند در 31 اکتبر سرمقاله ای نوشتند تحت عنوان "آیا ما در حال از دست دادن دموکراسی هستیم؟" آنها نتیجه گرفتند که دموکراسی و نظرات مخالف هنوز در  آمریکا موجود و فعال است اما ترامپ سعی می کند تا لبه تیز دموکراسی را کند کند و شهروندان را قانع کند که مخالفت با او می تواند بهایی گزاف داشته باشد.  هما طور که در بالا اشاره کردم حزب دموکرات می کوشد تا خود را مدافع دموکراسی نشان بدهد.  اما سابقه حزب دموکرات و نیویورک تایمز در دفاع از دموکراسی چندان درخشان نیست.  از 1947 به بعد در آمریکا موجی از کمونیست ستیزی براه افتاد که تا اواخر دهه 1950 ادامه داشت. اساس این تهاجم به دموکراسی در آمریکا این ادعای کاذب بود که کمونیست ها ستون پنجم اتحاد شوروی هستند که امنیت کشور را به خطر می اندازند. به این بهانه افرادی که یا عضو حزب کمونیست بودند یا عقاید سوسیالیستی داشتند در افکار عمومی "افشا" و به انجام فعالیت های تخریبی بدون هیچ شواهدی متهم می شدند. این جریان  به مک کارتیسم[xviii] معروف شد. جوزف مک کارتی سناتوری بود که ریاست کمیته ای در سنا را به عهده داشت که افراد مشهوری که به "کمونیسم" و خرابکاری متهم می شدند را بازجوی می کرد. 

 اخیرا، نه تنها سیاست رقابت و سازش در واشنگتن به پایان رسیده است، بلکه منجر به رقابت سازش ناپذیر شده است که منجر به فلج شدن امر سیاست گذاری[xix] در واشنگتن شده است. روزنامه نیویورک تایمز در ابتدا اعتراض نسبت به مک کارتیسم نداشت و کار کمیته سنا را قانونی و لازم می دانست. تدریجا با بالا گرفتن نارضایی از کار کمیته مک کارتی سردبیران نیویورک تایمز در حین پذیرفتن مشروعیت حفظ کشور در برابر "خطر کمونیسم" به انقاد از شیوه کار کمیته مک کارتی کردند. درآوریل 1953سرانجام سرمقاله ای با امضای جان بی. اوکز مک کارتیسم را به عنوان " ویچ هانت"[xx] یعنی تحت تعقیب قرار دادن  گروه ویژه ای از شهروندان توسط دولت است به عنوان مخالف آن "سنت آمریکای از مفهوم آزادی و رعایت قانون" محکوم کردند. در واقع مک کارتیسم به دلیل ظهور موج مخالفت با قوانین جدا سازی سیاهان که به جیم کرو[xxi] معروف بود و موج ناررضایی مردم شکست خورد و خاتمه یافت. خلاصه کنم، اگر چه پایداری در برابر اقدامات ضد دموکراتیک ترامپ مهم است اما تاریخ نشان داده است که مبارزه مستقل مردم کارگر در این مبارزه کارساز هستند نه احزاب امپریالیستی چون حزب دموکرات و نه نشریاتی که مدافع گرایش در طبقه حاکم هستند، چون نیویورک تایمز.

شکاف عمیق بین دیدگاه های استراتژیک در دو حزب حاکم نسبت به افول نسبی ایالات متحده منعکس شده است. به طور خلاصه، حزب جمهوری خواه به طور فزاینده ای واپسگرا شده است. از زمان نامزدی ریاست جمهوری بری گلد واتر در سال 1964، زمانی که او آشکارا دموضعی نژادپرستانه را اتخاذ کرد در زمانی که جنبش حقوق مدنی برای سیاهپوستان در اوج خود بود،، حزب جمهوری خواه به طور فزاینده ای ارزش هایی را پذیرفته است که امروزه جنبش MAGA را مشخص می کند. از سوی دیگر، حزب دموکرات سیاست «خیمه بزرگ»[xxii] را دنبال کرده است که لایه هایی از جنبش های اجتماعی و رهبران آنها را در صفوف و رهبری خود جای داده است. برای مقابله افول نسبی ایالات متحده، حزب دموکرات عمدتا اکنون طرفدار توسعه صنایع جدید و محصولات جدید و جستجوی بازارهای جدید است. در حالی که جمهوری خواهان در صدد احیای صنایعی هستند که یا با صنایع نو جای گزین می شوند و یا تولیدات آنها به دلایل بحران های زیست بومی نا پسند هستند.  یک نمونه آن بحران اقلیمی ناشی از گرمایش جو است که سوخت فسیلی چون ذغال سنگ و بنزین عمدتا ایجاد کرده اند.

پاسخ سوسیالیستی

اکنون باید روشن باشد که پدیده ترامپ و بحران سیاسی طبقه حاکم آمریکا ریشه در بحران امپریالیسم آمریکا دارد.  در اروپا هم اوضاع سیاسی تا حدی مشابه است. تشکلان ماوراء راست که گاهی فاشیست خوانده می شوند اساسا گرایش های سیاسی ضد مهاجرین و برای حفظ فرهنگ موجود در برابر وزنه فزاینده فرهنگ مهاجرین هستند.  

همچنین باید روشن باشد که  دود این بحران صرفا به چشم مردم آمریکا نمی رود. سهم آمریکا در ایجاد بحران های وجودی زیست بومی؛- گرمایش جو و هرج و مرج اقلیمی، انقراض ششم، همه گیری های مکرر و هولوکاست هسته ای، عمده است (جنگ اوکراین چندین بار این خطر واقعی را به منصه ظهور رسانیده است؛ نیری فروردین 1401)

کسانی که مردم زحمتکش را ترغیب می کنند که از حزب دموکرات در قبال ترامپ حمایت کنند  باعث گمراهی سیاسی آنها می شوند زیرا حزب دموکرات خود سهمی عمده ای در ایجاد این بحران دارد که ریشه اش در تمدن سرمایه داری صنعتی انسان محور است. .  راه حل این معظلات و مشکلات دیگر بشر چوه نسل کشی فلطینی ها و جنگ اوکراین در گسست رادیکال از تمدن سرمایه داری صنعتی انسان محور و حرکت در مسیر یک جامعه سوسیالیستی زیست بوم گرا دارد. به نظر من راه نجات بشر و تداوم حیات در کره زمین سوسیالیسم زیست بوم محور است.  (نیری، 2023).

زیر نویس: 

1. No Kings demonstrations

2. Make America Great Again

3. Invisibles 

4. Supreme Court

5. Quinnipiac University

6. Democrtic Socialists of America و Party for Socialism and Liberation

7. Federal Reserve Bank

8. Integrated circuits


 منابع فارسی:

نیری، کامران. "چرا سوسیالیسم بوم‌محور؟" نقد اقتصاد سیاسی. مهر 1340.

منابع انگلیسی:

Foster, John Bellemy. “MAGA Ideology and the Trump Regime.” May 2025.

Nayeri, Kamran. “The Historic Women's Marches of January 21, 2017.” Kamran Nayeri’s Writings.  February 2, 2017.

_____________. Whose Planet? Essays on Ecocentric Socialism. 2023.

The New York Times (Editorial) “Are we losing our democracy?” October 31, 2025.

Trotsky, Leon. Fascism: What It Is and How To Fight It. 1931.



[i] No Kings demonstrations

[ii] Make America Great Again (MAGA)

[iii] Make America Great Again (MAGA)

[iv] Invisibles

[v] Supreme Court

[vi] Quinnipiac University

[vii] Democratic Socialists of America

[viii] Party for Socialism and Liberation (PSL)

[ix]  از جمله در مورد ژنرال پریمو د ریورا در اسپانیا در سال های .1930-1923

[x] Bernie Sanders

[xi] Zohran Mamdani

[xii] Alexandria Ocasio-Cortez

[xiii] Integrated circuits

[xiv] Fast fashion

[xv] Special Weapons and Tactics (SWAT)

[xvi] War on Drugs

[xvii] Homeland Security Department

[xviii] McCarthyism

[xix] Gridlock

[xx] Witch hunt

[xxi] Jim Crow laws

[xxii] Big tent policy



No comments:

Post a Comment